loading...
7ses
hamedsabouri بازدید : 167 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (0)

پلیدی ها با ما می مانند و نیکی ها به ما باز می گردند

 

پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند .

مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت ...

hamedsabouri بازدید : 227 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

به اندازه فاصله زانو تا زمین!

 

روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و ازاو پرسیدند:
فاصله بین دچار یک مشکل شدن تا راه حل یافتن برای حل مشکل چقدراست؟

استاد اندکی تامل کرد و گفت ...

hamedsabouri بازدید : 163 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

امید نباید هرگز خاموش شود         

 

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد...

hamedsabouri بازدید : 157 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

داستان خنده دار و جالب سه آمریکایی و سه ایرانی

 

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما ...

hamedsabouri بازدید : 184 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

حکایت پند سقراط             

 

روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از  آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و...

hamedsabouri بازدید : 167 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

طرح هدف مند منصور خلیفه دوم عباس

 

داستان از این قراره که منصور دوانیقی خلیفه دوم عباسی بعد  از انتقال پایتخت به بغداد تصمیم گرفت برای دفاع از این شهر دور اونو دیوار بکشه .  اما ...

hamedsabouri بازدید : 124 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

دو روز مانده به پایان جهان            

 

 

دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و ...

hamedsabouri بازدید : 97 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

بز شما چیست؟                 

 

روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند ...

hamedsabouri بازدید : 126 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

پاره آجر                 

 

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ...

hamedsabouri بازدید : 193 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

داستان راز خوشبختی در زندگی مشترک        

 

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند...

 

hamedsabouri بازدید : 149 یکشنبه 27 بهمن 1392 نظرات (0)

این است مردانگی...

 

او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.

در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و ...

hamedsabouri بازدید : 127 یکشنبه 27 بهمن 1392 نظرات (0)

پاسخ فرمانروای ایران بانو ام رستم

 

"شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او ...

hamedsabouri بازدید : 111 یکشنبه 27 بهمن 1392 نظرات (0)

کسی سوالی نداره!؟

 

از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید

از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه‌ای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است.
هیچ وقت ...

hamedsabouri بازدید : 221 یکشنبه 27 بهمن 1392 نظرات (0)

داستان کوتاه  امنیت - آزادی - نان

 

 

 

نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که ...

hamedsabouri بازدید : 125 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

افسانه ای از فداکاری زنان ...

 

بر بالای تپه‌ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی‌و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است...

 

hamedsabouri بازدید : 133 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

همیشه راهکار ساده تری نیز هست !

 

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک  مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد : 

شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید ...

hamedsabouri بازدید : 159 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

راز یک جعبه کفش           

 

 

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند و ...

hamedsabouri بازدید : 125 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

عروسک چهارم و شاهزاده

 

 

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند...

hamedsabouri بازدید : 139 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

راز خوشبختی در زندگی مشترک    

 

 

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند...

hamedsabouri بازدید : 137 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

ما ایرانی ها

 

ما ایرانی ها صبح در تهران از خواب بیدار می شویم. محل شرکت تجاری و مرکز خریدمان در دبی است؛
استعدادمان در تهران کشف شده، اما نبوغمان در اروپا شکوفا می شود ...

 

hamedsabouri بازدید : 141 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

سرخ پوست ها و رئیس جدید     

 

 

اعضای قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده ...

hamedsabouri بازدید : 111 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

دل عزراییل برای چه کسانی سوخته است؟

 

روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت ...

hamedsabouri بازدید : 137 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

داستان زیبای بوسه و سیلی

 

 

ژنرال و ستوان جوان زیردستش سوار قطار شدند. تنها صندلی های خالی در کوپه، روبروی خانمی جوان و زیبا و مادربزرگش بود. ژنرال و ستوان روبروی آن خانمها نشستند. قطار راه افتاد و وارد تونلی شد. حدود ده ثانیه تاریکی محض بود...

hamedsabouri بازدید : 172 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

ورزشکار قهرمان - انسان بزرگ

 

 

روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.


پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و ...

hamedsabouri بازدید : 93 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

حتمی دلیلی دارد

 

مردی تاجر در حیاط  قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود...

hamedsabouri بازدید : 147 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

آرامش

 

   و    

 

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده...

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1899
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 22
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 358
  • آی پی دیروز : 363
  • بازدید امروز : 437
  • باردید دیروز : 436
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 22
  • بازدید هفته : 3,708
  • بازدید ماه : 3,708
  • بازدید سال : 93,814
  • بازدید کلی : 2,213,715