loading...
7ses
hamedsabouri بازدید : 201 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

مهلت خدا برای زندگی

 

 

یک خانم 45 ساله که یک حملهء قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود . در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند خدا رو دید و پرسید آیا وقت من تمام است؟ خدا گفت:نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید.

در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد کشیدن پوست صورت-تخلیهء چربیها(لیپو ساکشن)-عمل سینه هاو جمع و جور کردن شکم . او حالا کسی رو نداشت که بیاد و موهاشو رنگ کنه و دندوناشو سفید کنه !!

از اونجایی که او زمان بیشتری برای زندگی داشت از این رو او تصمیم گرفت که بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت (زندگی) ببرد.بعد از آخرین عملش او از بیمارستان مرخص شد

در وقت گذشتن از خیابان در راه منزل بوسیلهء یک آمبولانس کشته شد . وقتی با خدا روبرو شد او پرسید:: من فکر کردم شما فرمودید من 43 سال دیگه فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟

خدا جواب داد :من چهره شما رو تشخیص ندادم!!!"

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1899
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 311
  • آی پی دیروز : 314
  • بازدید امروز : 711
  • باردید دیروز : 508
  • گوگل امروز : 21
  • گوگل دیروز : 20
  • بازدید هفته : 1,863
  • بازدید ماه : 9,896
  • بازدید سال : 61,593
  • بازدید کلی : 2,181,494