loading...
7ses
hamedsabouri بازدید : 920 سه شنبه 26 فروردین 1393 نظرات (0)

 

سیامک انصاری مردادماه 1347 در تهران به دنیا آمد. پدرش در کار فرش و گلیم بود. وی در سن 42 سالگی با طناز هادیان ( ليسانس معماري داخلي و ليسانس برنامه‌‌نويسي كامپيوتر ) ازدواج کرد. انصاری فارغ التحصیل رشته کارشناسی نمایش و تلویزیون از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی است.

او تا به حال به سمت‌های بازیگر، کارگردانی ۴۰ نمایش در زمان تحصیل و بازی در ۳ فیلم کوتاه تجربی فعالیت کرده‌است.

سایت سیامک انصاری ( www.siamakansari.com ) :

زمانی فکر می کردم که بازیگری بیشتر از اینکه شغلم باشد تفریحم بود ... خاصیت گذشت زمان این بود که بازیگری را تبدیل به حرفه من کرد . گذشت زمان و نگاه جدی اطرافیانم نتوانست لحظات شاد و مفرح دوران بازیگری ام را به یک حرفه سست و بی روح تبدیل کند ولی اگر عشق به بازی موجودیت پیدا می کند فقط بخاطر وجود همان لحظات است . یعنی درست همان لحظاتی که در آن احساس بی وزنی می کنم.

 

مصاحبه ای با سیامک انصاری در روزهای پایانی سال 1392

در روزهایی که همه ما به نوعی دربه‌در دنبال آرامش و شادی می‌گردیم، نگاه مردم به سریال‌های طنزی که از صداوسیما یا شبکه نمایش خانگی پخش می‌شوند، نگاهی امیدوارانه است...

زندگی مثبت: اما آیا واقعاً ستاره‌های این پروژه‌ها هم چنین توقعی از خود دارند؟ آیا فضای شوخ و شنگی که جلوی دوربین این سریال‌ها به چشم می‌خورد، در پشت صحنه هم حاکم است؟ جواب این سوال‌ها هرچه که باشد، مهم این است که آن انرژی و حال سرخوشانه از این پروژه‌ها و دست‌اندرکاران‌شان به مردم منتقل می‌شود تا برای ساعاتی فارغ از هر دغدغه‌ای لحظات آرام‌تری را سپری کنند. به‌هرحال اکثر این طنزپردازان همیشه می‌گویند که انرژی‌ای که از سمت مردم دریافت می‌کنند را در آثارشان به آنها بازمی‌گردانند و برای افزایش این حال خوب هر کاری از دست‌شان بربیاید انجام می‌دهند. حتی اگر لازم باشد مثل سیامک انصاری در جستجوی حالی خوش‌تر از این شهر دودآلوده بگریزند و به اطراف تهران نقل مکان کنند.

با سیامک انصاری در روزهای پایانی سال 92 از این روزها گفتیم و از راه‌های رسیدن به روزگاری آرام‌تر.

 
از سریال «شوخی کردم» شروع کنیم. به هر حال تفاوت مهمی که فضای سریال‌های داستانی نسبت به این پروژه‌های آیتمی دارد این است که شما مدت زمان کمتری با نقش خود درگیرید. چطور این فضا را می‌سازید و از آن راضی هستید؟
 
نقش‏هایی که برای نمایش «شوخی کردم» بازی می‏کنیم، خیلی نیاز به اُخت شدن و پیدا کردن نقش ندارد. یک متنی نوشته می‏شود و ما مثلاً ده دقیقه قبل از اینکه جلوی دوربین برویم، آن را می‏خوانیم و تمرین می‏کنیم. نقش‏ها کاملاً بداهه در می‌آیند و همانجا تصمیم گرفته می‏شود که مثلاً چه تیپی را بازی کنیم.
 
در این مدت با توجه به بازخوردها، کار آنطور که توقع داشتید بین مردم گرفته؟
 
ما توقع خاصی نداشتیم، اما بد هم نبوده.
 
این جمله معروف است که فضای پشت صحنه هر کاری به حس نهایی آن کار و نهایتاً مخاطب منتقل می‌شود. اما من هر وقت به پشت‌صحنه سریال‌های طنز رفته‌ام، با فضایی بیشتر افسرده مواجه شده‌ام. شما چنین موضوعی را تأیید می‌کنی یا من اشتباه می‌کنم؟
 
این واقعیت وجود دارد که هر چه انرژی در پشت صحنه وجود داشته باشد، آن را در بازی افراد می‏بینید. در واقع حاصل تمام این اتفاقات چیزی است که ضبط و ثبت می‏شود.
 
حالا حال پشت صحنه اینجا خوب است؟
 
بله، حال خوبی دارد. اینجا چون تعداد بازیگران خیلی زیاد است، همدیگر را خیلی نمی‏بینیم. معمولاً در هر روز پنج، شش نفر حضور دارند و برای همین خیلی از حال هم اطلاع نداریم. به جز آن، این کار مدل سریال‏های داستانی نیست که مثلاً دو سال یک گروه هر روز در کنار هم حضور داشته باشند.
 
در سریال‌های طنز مخصوصاً در شبکه نمایش خانگی تا به‏حال این حجم بازیگر حضور نداشته است. این موضوع از طرف خود بازیگران نکته مثبتی تلقی می‏شود یا منفی؟ یعنی صرف اینکه بازیگران در یک نمایش پرستاره حضور داشته باشند برایشان جذاب است یا بیشتر ترجیح می‌دهند نقش کلیدی‏تری داشته باشند؟
 
من فکر می‏کنم بچه‏هایی که اینجا مشغول‌اند، آنقدر حرفه‏ای هستند که به اینکه نقش کلیدی داشته باشند یا نه، فکر نکنند. اصولاً فضای این مدلی علاقه مشترک بین همه ماست و دوست داشتیم که بعد از این همه سال چنین فضایی را تجربه کنیم.
 
اما خب نمی‏شود منکر این هم شد که آن جاه‏طلبی و خودخواهی (از جنبه مثبت‌اش) که در بازیگران به صورت غریزی وجود دارد، در آن تیپ کارها بیشتر است.
خب اگر بچه‏ها می‏خواستند به آن شکل کار کنند حتماً آن را انجام می‏دادند! در واقع این کار بعد از این همه سال یک یادآوری و تجدید خاطره است.
 
تجدید خاطره با کارهای آیتمی دهه هفتاد؟
 
بله. البته چند سال پیش هم با پیمان و مهراب قاسم‏خانی یک کار آیتمی انجام دادیم به اسم «فضانوردان».
 
این که شما می‏گویی تجدید خاطره، صرفاً قرار است تجدید خاطره باشد یا به این هم فکر کرده‌اید که مخاطب دهه 90 هم این کارهای آیتمی برایش جذاب است؟
 
خود «مهران مدیری» فکر می‏کند مطالبی را که می‏خواهد عنوان کند، در فرم و قالب آیتمی بهتر جواب می‏دهد. اصولاً فکر می‏کنم کسی به فضای دهه 70 و 80 و 90 کاری نداشته باشد و در واقع این فرم برایش مهم بوده است.
سرعت گرفتن زندگی در سال‌های اخیر آیا در انتخاب این فرم تأثیری داشته است؟ اینکه همه چیر در دنیای امروز به سمت سریع و کوتاه و مینیمال شدن پیش می رود.
فرم آیتم همیشه بوده و همیشه هم جواب می‏دهد و فکر نمی‏کنم به این چیزها چندان ربط داشته باشد.
راجع به فضای پشت صحنه صحبت کردیم، می‏خواهم بدانم که به نظر شما چقدر از زندگی آدم‏ها شبیه واقعیت است؟ در چند سال اخیر انگار دور همه‌چیز را هاله‏ای از یک خوبیِ مجازی فراگرفته؛ مخصوصاً در شبکه‏های اجتماعی که همه‌چیز خیلی خوب به نظر می‌رسند، اما در واقعیت اینطور نیست. اصلاً زندگی خود شما چقدر درگیر این داستان است؟ چقدر از سیامک انصاری که بیرون از شما می‏بینند، واقعی است و شبیه خودتان است؟
به‌هرحال نمی‏توان منکر این شد که آدم‏ها نسبت به 3 دهه گذشته خیلی گرفتارتر شده‏اند. من فکر می‏کنم فکر آدم‏ها درگیر شده، چون خواسته‏هایشان زیاد شده است. شما ببینید زمانی که حتی ایران درگیر جنگ بود، باز مردم خیلی خوشحال‏تر از الان بودند. الان همه آنقدر برای خودشان گرفتاری‏های مختلف درست کرده‏اند که ذهن‌شان درگیر است و کسی استراحت فکری ندارد. حالا تکنولوژی هم مضاف بر علت شده است. من به خاطر دارم که در یک خانواده همه منتظر می‏ماندند تا مثلاً ساعت هشت، نه شب ببینند اخبار چه می‏گوید! اما الان همه به ثانیه نمی‏کشد که در جریان اخبار قرار می‏گیرند. در واقع این تنش (چه توسط اخبار و چه چیزهای دیگر) از صبح همراه شماست و زندگی‏تان تحت تأثیر یک سری اتفاقات قرار می‌گیرد. در درجه اول، چیزهایی مثل تلویزیون و اینترنت و ماشین‏های پرسرعت و چیزهای دیگر به نظر باید برای راحتی آدم‏ها باشند؛ اما اینطور نیست! نمی‎‏دانم، شاید هم ما استفاده صحیح از آنها را بلد نیستیم و برای ما بیشتر گرفتاری درست کرده‏اند. مثلاً در خارج از ایران کسانی که یک صفحه در فیس‏بوک دارند، در آن دوستان قدیمی خود را پیدا می‏کنند، خاطرات مشترک‌شان را روی آن صفحه می‏گذارند و فعالیت‌های دیگر. اما اینجا اصلاً جرم اینترنتی به وجود آمده است! البته خارج از ایران هم این چیزها هست، اما آنقدر که اینجا امنیت آدم‏ها تهدید می‏شود، در جاهای دیگر اتفاق نمی‏افتد. شاید به این دلیل است که اینجا اصلاً فرهنگ آن وجود ندارد.
 
خارج از ایران، زندگی هنرمندان خیلی رو است و در این زمینه راحت‏تر از ما برخورد می‏کنند. منتها در اینجا همه‌چیز پشت پرده اتفاق می‏افتد. فکر می‏کنید دلیل آن به همان درگیری‌های ذهنی آدم‌ها برمی‌گردد یا به خطر افتادن امنیت‌ و حریم خصوصیشان در جامعه.
 
این ریشه فرهنگی دارد. ایرانی‏ها اصولاً افراد محافظه‌کاری هستند و خیلی دوست ندارند از آنها حرفی سر زبان‏ها باشد. البته برخی هم حاشیه را دوست دارند، اما ایرانی‏ها خیلی آدم‏های اهل حاشیه‏ای نیستند. حالا بگذریم از فوتبال‌مان که همیشه می‏گویند در حاشیه است، ولی فکر نمی‏کنم اصولاً کسی حاشیه را دوست داشته باشد و بخواهد که زندگی خصوصی‏اش در حاشیه قرار بگیرد. الان خود شما دوست داری که مسائل خصوصی‏ات در جامعه مطرح شود؟
 
بخشی از این قضیه می‏تواند تأثیرات مثبتی به همراه داشته باشد...
 
چه تأثیرات مثبتی؟
 
مثل اینکه مدام می‌گوییم در جامعه ما مثلاً آمار طلاق بالا رفته یا آمار ازدواج پایین آمده و چیزهایی از این دست. فکر می‏کنم چهره‏های مشهور ما در این زمینه از این ویژگی خودشان استفاده بهینه نمی‏کنند...
 
الان چهره‏های معروف چه کاری می‏توانند برای آمار طلاق بکنند؟!
 
مثلاً اینکه وقتی یک سلبریتی ازدواج می‌کند یا بچه‌دار می‌شود، در همه‌جای دنیا آن را علنی می‌کند و روی جلد مجلات عکس‌هایشان را منتشر می‌کنند و این به هر حال ممکن است روی بخشی از جامعه تأثیر مثبتی بگذارد. اما ستاره‌های ما برای انتشار اخبار مثبت‌شان هم چندان تمایلی ندارند.
 
بله. شاید تر و خشک با هم می‏سوزند. در واقع هنرمند خودش را سانسور می‏کند که خبری ازش نباشد. همانطور که گفتم این موضوع به روحیه‏مان برمی‌گردد.
 
من با یکی از خانم‏های هنرپیشه که در این باره صحبت می‏کردم، می‌گفت شاید تعدادی از هنرمندان به این فکر می‏کنند که اگر خبر ازدواج‏شان علنی شود، ممکن است بخشی از طرفداران‏شان را از دست بدهند...
 
چه ربطی دارد؟! آخه کدام طرفدار وقتی بفهمد کسی ازدواج کرده، می‏گوید من دیگر طرفدار او نیستم!
 
سوال من هم همین است. اگرچه بعید نیست در میان هواداران تین‏اِیجرشان این اتفاق بیفتد.
 
نه. به نظر من که اصلاً اینطوری نیست.
 
یا مثلاً در امور خیریه، به نظر من ستاره‌های ما از کارکرد مثبت شهرت‌شان استفاده نمی‌کنند. در تمام دنیا سلبریتی‌ها برای امور خیریه پیشقدم می‌شوند تا دیگران را هم به دنبال خودشان به این فضاها بکشند و تأثیر مثبتی بر جای بگذارند. اما در اینجا اگر «علی کریمی» کار خیری انجام می‏دهد، همه فوراً به او حمله می‌کنند که قصدت ریاکاری بوده، وگرنه برای چه باید با خودت عکاس می‏بردی!
 
همین است دیگر. هر کاری که بکنی یک حرفی در آن به جود می‏آید! اگر به خیریه بروی و ازت عکس بگیرند، می‏گویند ریا کرده‌ای؛ اگر نروی می‏گویند فقط به فکر خودش است! در این شرایط آدم فکر می‏کند که اصلاً هیچ‏کاری نکند و فقط یک گوشه بنشیند. به نظر من جامعه است که آدم‏ها را با همین حرف و حدیث‏ها به سمت حاشیه می‏کشاند.
 
یعنی فکر می‏کنید به جای مقابله با این فرهنگ، رفتن به یک گوشه و کاری نکردن بهترین کار است؟!
 
نه...خب آدم چه کاری می‏تواند بکند؟ متاسفانه همانطور که گفتم این حاشیه‌ها خیلی زیاد است و حرف و حدیث زیاد پیش می‏آید. مثلاً 2 سال پیش به یک خیریه دعوت شده بودم که از دوستانم مثل علی لک‏پوریان، برزو ارجمند، هادی کاظمی و جواد عزتی خواهش کردم که بیایند تا بتوانیم تابلوهای آنجا را در حراجی به فروش برسانیم که خُب مبلغ قابل‌توجهی هم جمع شد. ما کار خیر کردیم، اما بعداً گفتند که ما پول گرفته‏ایم! یعنی بعد از این کارها، آنقدر حرف و حدیث پیش می‏آید که آدم ترجیح می‏دهد اصلاً کاری نکند. البته این موضوع باعث نمی‏شود که آدم این کارها را انجام ندهد، بلکه سعی می‏کند بی‏سر و صدا آن را انجام دهد.
خود شما 2 سال پیش ازدواج کردید، اما شاید فقط در یکی، دو مجله راجع به آن صحبت کردید و عکس انداختید. علت این موضوع هم همان است که نمی‏خواهید زندگی خصوصی‏تان فاش شود است؟
 
نه، اگر نمی‏خواستیم که اصلاً صحبتی نمی‏کردیم؛ چون الان مثل گذشته‌ها نیست و انتشار موضوعی در یک مجله به معنای انتشار آن در کل شبکه اینترنی است!
 
مخصوصاً با شبکه‏های اجتماعی که الان خیلی داغ هستند.
 
بله. آدم کاملاً با علمِ به این موضوع این کار را می‏کند.
 
شما خودتان عضو این شبکه‏های اجتماعی مثل فیس‏بوک و اینستاگرام هستید؟
 
بله. اما خیلی در آنها فعال نیستم.
 
این عدم فعالیت دلیل خاصی دارد یا صرفاً تنبلی است؟
 
نه، به‌هرحال هر چیزی اولش برای آدم جذابیت دارد و ممکن است یک یا دو سال در آنها مطالب مختلف بنویسد و خبر بخواند. اما آن هم به‌هرحال عادی می‏شود دیگر.
 
انگار ناخودآگاه همه چیز بیشتر به سمت همان گوشه‏گیری که خودتان گفتید پیش می‏رود.
 
نه، اصلاً بحث گوشه‏ گیری نیست. آدم سعی می‌کند این خلأ را با کارهای دیگر پر کند.
 
مثلاً شما مدتی پیش این خلأ را با کارگردانی کارهای گروه موسیقی «دارکوب» پر کردید یا کارهایی از این قبیل...
 
من اصولاً به کار موسیقی خیلی علاقه‏ مندم و دوست دارم در این زمینه فعالیت‏هایی داشته باشم. البته به غیر از کار خوانندگی که بلد نیستم و دوست هم ندارم در آن فعالیتی داشته باشم.
 
یا همکاری تان با «امید حاجیلی» در تیتراژ برنامه فضانوردان.
 
در آن برنامه به دنبال یک موسیقی برای تیتراژ بودیم. چون می‏خواستیم فضای شادی داشته باشد، آقای «فرهاد غفوریان» که تیتراژ ما را می‏ساخت، «امید حاجیلی» را به عنوان خواننده پیشنهاد دادند. من قبلاً «امید» را در کنسرت‏ها دیده بودم، او هم یکی از آهنگ‏هایش را برای ما آورد که خیلی از آن خوش‌مان آمد و با آقای «قاسم‏خانی» تصمیم گرفتیم که خود آقای حاجیلی هم در تیتراژ حضور داشته باشد. آشنایی ما با «امید» از همانجا شکل گرفت و بعد از آن هم در یکی از تیزرهایی که برای تبلیغ کنسرت‏اش بود، حضور پیدا کردیم.
 
هنوز هم موسیقی را دنبال می‏کنید؟
 
بله. من اکثر آلبوم‏های موسیقی را می‏خرم و گوش می‏کنم.
 
مثلا بین آلبوم‏هایی که امسال منتشر شده کدام‌یک را پسندیده‌اید؟
 
من که اصولاً «حامی» را خیلی دوست دارم و همیشه صدایش را گوش می‏کنم. یک آلبوم هم از گروه «چارتار» منتشر شده که به نظرم کار خیلی خوبی است. «علیرضا عصار» هم که دوست دوران کودکی من است و هر کاری که می‏کند را گوش می‏کنم و لذت می‏برم. «احسان خواجه‏امیری» را هم دوست دارم. اصلاً به نظرم همه خوب هستند و موسیقی در این سال‌ها رشد خیلی خوبی داشته است.
 
آلبوم‏های این چند وقت اخیر مثل «رضا یزدانی» و «فرزاد فرزین» چطور؟
 
همه را شنیده‏ام. «رضا یزدانی» را هم شنیده‏ام. از آقای «فرزین» هم یک کنسرت دیدم به نام «ماسک».
 
گروه «دارکوب» چطور؟
 
موسیقی «دارکوب» که خب خیلی ریتمیک و پرشور است. خود «همایون نصیری» لطف می‏کند و هر وقت کارشان منتشر می‏شود، یک نسخه از آن را به من می‏دهد.
 
موسیقی سنتی چطور؟
 
این سبک موسیقی را هم گوش می‏کنم؛ آقای «همایون شجریان»، خود آقای «شجریان» پدر. آقای «علیرضا قربانی» که به نظرم کارشان خیلی خوب است. گروه «رستاک» را هم خیلی دوست دارم.
 
خارجی‏ها چطور؟ بیشتر ایرانی گوش می‏کنید؟
 
نه، من همه موسیقی‏ها را گوش می‏کنم و اینطور نیست که بگویم مثلاً طرفدار فلان سبک هستم. مثلاً گروه «وکاپلا» را خیلی دوست دارم که موسیقی‌های محلی را بدون ساز و تنها با صدا اجرا می‌کنند. اصولاً موسیقی برای من خیلی دوست‌داشتنی است.
 
جالب است که این داستان اینقدر برای شما جدی است.
 
بله، موسیقی خوب در روحیه‏ام تأثیر خیلی مهمی می‏گذارد.
 
اصولاً وقتی که روحیه و حال خوبی ندارید، چه کاری می‌کنید تا حال‌تان خوب شود؟ برخی ممکن است موسیقی گوش کنند، بعضی‌ها به سفر می‌روند، بعضی‌ها در تنهایی خود فرو می‌روند و...
 
برای سفر که متأسفانه خیلی فرصت نداریم. یک جمله خیلی خوب درباره سفر شنیدم که می‏گوید: «وقتی به سفر می‏روید، آن مدت جزو عمرتان به حساب نمی‏آید» که واقعاً هم همینطور است. سفر خیلی به این موضوع کمک می‏کند و البته موسیقی. فکر می‏کنم کوه‏پیمایی هم خیلی راه حل خوبی باشد. همه اینها در گرو این است که شما یک امنیت فکری داشته باشید. وقتی شما چه به لحاظ اقتصادی، چه به لحاظ نوع زندگی و شرایط اجتماعی و خانوادگی‏تان احساس امنیت داشته باشید، باعث می‏شود که چیزهای دیگر هم به شما آرامش دهد. حالا کافی است که شما امنیت اقتصادی نداشته باشید، در آن صورت هیچ‏چیز نمی‏تواند به شما آرامش دهد. مگر می‏شود خانواده یک نفر در مضیقه باشد و به او بگویند حالا تو آرامش‏ات را حفظ کن، همه‌چیز درست می‏شود؟! در آن شرایط ممکن است بخواهی این میز را روی سر طرف خرد کنی! (خنده) آن وقت وقتی آدم افسرده شود، می‏گویند ای بابا، چرا افسرده شد!
 
موضوعی که متأسفانه این روزها خیلی زیاد شده است.
 
بله خیلی زیاد شده. من برای سال آینده طرح یک سریالی را دارم که داستان آن در یک آسایشگاه روانی با 12 بیمار پیش می‌رود!
 
شما هم قشری هستید که جامعه از شما توقع دارد فکری به حال این ماجرا بکنید، اما شما اعتقاد دارید شاید کاری از دست‌تان بر نیاید.
 
به‌هرحال این مدل کارها مثل مُسکن عمل می‏کند و مقطعی است.
 
البته نمی‌توان انکار کرد که بی‏تأثیر نیست.
 
صددرصد. اصلاً بخشی از وظیفه رسانه سرگرم کردن مردم است دیگر. زمان «پاورچین» و «نقطه‏چین» و اوجش که در «شب‏های برره» بود، چند دقیقه‏ای مردم راحت بودند و به چیزی فکر نمی‏کردند. همین‏که بتوانید در طول 24 ساعت زندگی مردم، به مدت 40 دقیقه، شادیِ هرچند کوچکی را ایجاد کنید، قطعاً تأثیر دارد. انشاءالله که بتوانیم دوباره کار کنیم.
 
یک زمان تلویزیون این قدرت را داشت که در ساعاتی از شبانه‌روز باعث خلوت شدن شهر شود، حالا با یک مسابقه فوتبال یا سریال و... اما الان اصلاً چنین قدرتی ندارد.
 
ندارد؟
 
به نظر شما دارد؟
 
نمی‏دانم. یا ما سریال‏هایمان دیگر سریال نیست، یا تعداد شبکه‏ها زیاد شده یا مردم خیلی به ماهواره‏ها روی آورده‏اند. در واقع تمام اینها می‏تواند علت این ماجرا باشد.
 
حتی در شبکه نمایش خانگی هم یک زمان فروش هفتگی مجموعه‏هایی مثل «قهوه تلخ» دو سه میلیون بود. اما الان پرفروش‌ترین سریال‌های این شبکه 400-500 هزار نسخه تیراژ دارند.
 
بله. درباره این موضوع باید مفصلاً صحبت شود که چه اتفاقی در این 7-8 سال افتاده که وضع به این شکل درآمده. تقریباً اوج استقبال از این سریال‌ها «شب‏های برره» بود و البته بعد از آن «باغ مظفر» و «مرد هزار چهره» را هم کار کردیم. این یک کار کارشناسانه است و من نمی‏توانم درباره آن نظری بدهم. به‌هرحال رسانه خودش کارشناس دارد، باید بررسی شود و آمارهای درستی ارائه شود تا همه بفهمند چه اتفاقی افتاده است.
 
الان بعد از 5-6 سال که از آن ماجرا گذشته، از این کوچ اجباری و یا شاید اختیاری که از تلویزیون به شبکه نمایش خانگی داشتید، راضی هستید؟ یعنی اگر زمان برگردد دوباره همین تصمیم را می‏گیرید؟
 
بالاخره این شبکه هم بازاری بود که برای آن تقاضا وجود داشت و به لحاظ مالی هم برای همه ما بهتر بود. ما نمی‏توانیم دروغ بگوییم و فکر می‏کنم ترجیح‌مان بر این بود که این کار ادامه پیدا کند. واقعاً نمی‏دانم که اگر زمان به عقب برگردد این کار را می‏کنیم یا نه، چیزی نیست که بتوانم در مورد آن قاطعانه صحبت کنم.
 
آخرین باری که حال‌تان به معنای واقعی خوب بود و به قول خودتان هیچ گرفتاری در هیچ زمینه‏ای نداشتید، مربوط به چه زمانی بوده؟ خیلی‌ها شاید به کودکی‌شان اشاره کنند، برخی به دوران دانشجویی و سربازی و... برای شما چه زمانی بوده؟
 
(مکث...) من همیشه از بچگی برای خودم مشغولیت و درگیری فکری درست کرده‏ام و اینطور نبوده که آرام یک گوشه بنشینم (خنده). آدم‏ها همیشه یک‏سری دل‏نگرانی‏های خاص خودشان را دارند دیگر. بعضی‏ها با آن راحت کنار می‏آیند و بعضی‏ها هم نمی‏توانند و زندگی‏شان تحت‌تأثیر آن قرار می‏گیرد.
 
شما جزو کسانی هستید که سخت با آن کنار می‏آیید؟
 
آره. من فکر می‏کنم دغدغه اصلی «هنرِ خوب زندگی کردن»، این است که شما چطور نگذارید این دل‏نگرانی‏ها روی زندگی شما سایه بیندازد و چطور خودتان را حفظ کنید. در واقع یک‏جور کلاس بازیگری است و شما این خوب بودن را به نوعی بازی می‏کنید، بعد از مدتی بازی هم که دیگر به آن عادت می‏کنید!
 
شاید این روحیه سخت کنار آمدن با سختی‌ها در تعدادی از بازیگران طنز و طنزپردازان درجه یک ما وجود دارد که به طنز درست و اصوصلی منجر می شود. مردم عادی فکر می‌کنند که بازیگران طنز در زندگی عادی هم همین‌قدر بگو و بخند دارند؛ اما در عمل اینطور نیست و آدم‌های جدی‌تری هستند.
 
آنها هم به هر حال زندگی عادی خودشان را دارند. این موضوع به طرز فکر آدم نسبت به زندگی برمی‏گردد. شاید کسانی که کار کمدی می‏کنند، یک چیزهایی را برای خودشان خیلی درشت می‏کنند و ماجرا را کاریکاتوری می‏بینند. در واقع برداشت‏شان به نحوی است که منجر به نوشتن یا بازی کردن یا کارگردانی می‏شود. شاید یک مسئله اجتماعی به نظر خیلی‏ها چیز خاصی نباشد و ساده از آن بگذرند، اما به نظر کسی که می‏نویسد یا بازی می‏کند، خیلی برجسته است. وقتی همان موضوع را نمایش می‏دهند، مردم می‏گویند پس اینطوری بوده؟ ما دقت نکرده بودیم!
 
جواب سوال قبلی که بهترین حال‌تان مربوط به چه دوره‏ای از زندگی بوده را ندادید. یعنی هیچ‏گاه این حال برای شما وجود نداشته؟
 
چرا... من -به دور از شعار- فکر می‏کنم ما همین که هر روز از خواب بیدار می‏شویم و می‏بینیم سالم هستیم همان روز، روز شادی است...
 
خب این که با حرف‏های قبلی‌تان جور در نمی‏آید. این که گفتید وقتی کسی این همه مشکل دارد نمی‏تواند خوب باشد...
 
شما داشتی تأثیر کارهایی که ما می‏کنیم و می‏تواند منجر به الگوسازی شود را می‏گفتی، اما من نگاه کلی‌تری داشتم. شما راجع به تأثیری که من می‏توانم روی زندگی کسی که هزار جور کمبود دارد بگذارم صحبت کردی، من هم گفتم خیلی راحت می‏تواند بگوید تو دیگر این وسط چه می‏گویی؟! اما این دلیل بر این نمی‏شود که وقتی صبح از خواب بیدار می‏شود، ناشکری کند. ببین، زندگی با همه بدی‏ها و خوبی‏هایش زیباست. من فکر می‌کنم به جز آدم‏هایی که خودشان را می‏کشند، باقی آدم‏ها راضی‏اند که دارند زندگی می‏کنند دیگر. غیر از این است؟ حتماً با شرایط کنار آمده‏اند، اگرنه ...
 
زندگی مشترک‏تان نقشی در این آرامش برای شما داشته است؟ بعد از 2 سال چه تغییراتی نسبت به آن تصور اولیه دارید؟
 
زندگی که هر روز یک داستان جدید برایت دارد و تو را غافلگیر می‏کند. به‌هرحال آدم‏ها دوست دارند برای خودشان یک زندگی درست کنند که به نظر من همین موضوع خیلی قشنگ است. من بعضی وقت‏ها به این فکر می‏کنم که اگر آدم‏ها هیچ درگیری و مشکلی نداشتند، چه اتفاقی برای کُره زمین می‏افتاد! به نظر من که همین بالا و پایین‏ها زندگی را قشنگ می‏کند.
 
شما در کنار کار هنری‌تان، یک گالری فرش‏فروشی هم دارید. داشتن یک شغل دوم و عوض شدن فضاها چقدر به آدم‏ها کمک می‏کند که در کارشان دچار یکنواختی و کسالت نشوند؟
 
این تغییر فضا خیلی مهم است و واقعاً در مورد خود من تأثیر بسیار خوبی داشته. چون مخاطبانت را به نوعی تغییر می‏دهد و باعث می‌شود که با آدم‌های متنوعی سر و کار داشته باشی و همین نسئله زندگی‏ات را از یکنواختی خارج می‏کند.
 
فکر می‏کنید در سال 92 بهترین کاری که انجام دادید چه بود؟
 
کلاً سال 92 سال شگفتی بود و خیلی شگفت‏زده شدم و خودم را همه‌اش غافلگیر کردم. بعد از این همه سال که در تهران زندگی کرده‏ام، به خارج از تهران نقل‌مکان کردیم و مدل زندگی‏مان تغییر پیدا کرد. احساس می‏کنم این موضوع انرژی دیگری به من داده و خیلی به بهتر شدن روحیه‏ام کمک کرده است.
 
متأسفانه مشکل بزرگ بسیاری از ما این است که شهرمان را دوست نداریم و مدام بدی‌ها و عیب‌هایش را به خودمان و دیگران یادآوری می‌کنیم. همه‌اش آن را با ترافیک و دود و آدم‌های عصبی‌اش می‌شناسیم و این اصلاً خوب نیست.
 
بله، متأسفانه این موضوع وجود دارد. من فکر می‏کنم کم‏کم جایی که ما به عنوان تهران بزرگ می‏شناسیم، فقط به محلی برای کار کردن افراد تبدیل شود، یک مکان تجاری-اداری خیلی بزرگ. من الان خودم حدود یک‌ربع تا 20 دقیقه تا تهران رانندگی می‏کنم و برمی‏گردم، می‏خواهم بگویم که حتی این رانندگی کردن هم روحیه من را عوض می‏کند. فکر می‏کنم کسانی که در تهران زندگی می‏کنند، خیلی درگیر این موضوع‏اند که مگر می‏شود خارج از تهران زندگی کرد. من خودم خیلی از این اتفاق راضی هستم و فکر می‏کنم به خیلی چیزهای دیگر می‏ارزد. فقط کمیت زندگی که مهم نیست باید کیفیت آن را هم در نظر گرفت. به هر کسی هم که این را می‏گویی، همه می‏گویند: «آره بابا، مگر آدم چقدر می‏خواهد زندگی کند!» اما باز همه همین‏جا در همین دود زندگی می‏کنند (خنده).
 
بزرگ‌ترین خوش‏شانسی و موفقیتی که در سال 92 داشته‏اید چه بوده؟
 
همین که موفق شدیم از تهران برویم دیگر (خنده).
 
و اینکه چه آرزویی برای سال جدید دارید؟
 
آرزو دارم هوایی که در آن زندگی می‏کنیم، یک‏مقدار پاکیزه‏تر شود. اصلا 50 درصد هم پاک شود، باز خوب است و یک‏مقدار اخلاق خوش هم به همه ما بازگردد. در واقع شرایط به گونه‏ای شود که آدم‏ها احساس کنند می‏توانند بیشتر لبخند بزنند.
 
خب این یک آرزوی عمومی بود. اگر بخواهیم کمی شخصی‏ترش کنیم چه؟
 
یکی، دو تا کار داریم که امیدوارم در سال آینده انجام شود.
 
همچنان در نمایش خانگی؟
 
نه. احتمالاً یک کار سینمایی باشد.
 
 
گفت و گویی با سیامک انصاری و همسرش طناز هادیان
مجله ایده آل: اين بار در پنجشنبه اتفاق افتاد. هفت یا هشت بار از همه شنبه‌هاي آمده و نيامده. خيلي وقت بعد از آنكه قرار گذاشته بوديم براي گفت‌وگو با خودش و همسر نازنينش. آن وقت‌ها چيزي از ازدواج‌شان نمي‌گذشت و شايد حرف خاصي هم نبود. اما حالا بعد از يك‌سال مي‌شود روبه‌روي هر دو آنها نشست و چند ساعت گفت‌وگو كرد البته نه به سبك مصاحبه‌هاي عادي خانوادگي چرا كه اين دفعه پاي سيامك انصاري وسط است؛ آدم مصاحبه‌گريزي كه لابد چند بار با خودش كلنجار رفته تا قانع شود در يك گفت‌وگوي خانوادگي شركت كند. چيزي  كه شايد قبلا به نظرش خوشايند نمي‌آمده... هرچه كه باشد او سيامك انصاري است؛ چهره شناخته‌شده طنزهاي مهران مديري با كلي اخلاق و رفتار مختص به خودش... .
اين گفت‌وگو در گالري اين زوج انجام شد ميان چوب‌هاي قديمي، آينه‌هاي نقاشي شده و طرح‌هاي نوستالژيك. جايي كه مي‌شد از نقش گفتيم و فرش و لابد كمي عشق. عشق بزرگ‌نمايي نشده و واقعي اين زوج دوست‌داشتني يك‌سال بعد از زندگي مشترك و همكاري و غيره.

آقاي انصاري شما چند سالتان است؟

43 سال

چرا آنقدر دير به فكر ازدواج افتادي؟

سیامک: ازدواج كه به فكر كردن ربطي ندارد. به نظرم اتفاقي است كه ممكن است در هر سني پیش بیاید. فكر نمي‌كنم كسي برنامه‌ريزي خاصي براي ازدواج داشته باشد مگر آن افرادي كه شغل‌شان ازدواج است (مي‌خندد).
ولي به هر حال ممكن است هر كسي زماني را در ذهنش داشته باشد كه تصميم بگيرد زود ازدواج كند يا دير.

من هيچ موعد ذهني‌اي نداشتم. در واقع بعد از ازدواجم به اين موضوع كه مي‌گويند بايد وقتش برسد و اين اتفاق بايد پيش بيايد و سرنوشت است كه براي تو تصميم مي‌گيرد اعتقاد پيدا كردم. به خدا!

ماجراي آشنايي و ازدواج‌تان را برايمان بگوييد. به هر حال اين سؤال جزو طبيعت اين مصاحبه‌هاست.

طناز: سيامك، دوست يكي از دوستان خانوادگي ما بود. ما چند بار همديگر را ديده بوديم. من هم مثل سيامك هيچ برنامه‌ريزي براي ازدواج نداشتم. به نظر من ازدواج يك مقوله حسي است. يك احساس است كه بايد در درون فرد به وجود بيايد. زندگي متاهلی هم احساس مسئوليت است هم حس علاقه... در كل مجموعه‌اي از وظايف و احساسات است كه بايد پذيرفته شود.

چند وقت از ازدواج‌تان مي‌گذرد؟

يك‌سال

اين يك‌سال چطور گذشته است؟

طناز: عالي، خيلي خوب. سيامك آدم سخت و پيچيده‌اي نيست. كسي است كه مي‌توان كنارش احساس خوشحالي كرد. او همه آدم‌ها را درك مي‌كند. مسئوليت‌پذير است. واقعيت اين است كه آن چيزهايي كه در زندگي دنبالش مي‌گشتم در سيامك پيدا كردم. نمي‌گويم همه چيز بي‌عيب و نقص است اما  در كل به هدف‌هايي كه در زندگي مي‌خواستم رسيده‌ام. در همه شرايط با من همراهی می‌کند و اين اتفاق براي من لذتبخش است.

تو اين تعريف‌ها را قبول داري؟

سيامك: بله (مي‌خندد).

در مورد تو چطور بود. چه چيز خاصي در اين ازدواج پيدا كردي؟

سيامك: ما به يك تفاهم در همه زمينه‌ها رسيده‌ايم و اين حس براي من خيلي مهم است. در زندگي مشترك همه به دنبال آرامش هستند. اين درك متقابل باعث مي‌شود در زندگي ما آرامش وجود داشته باشد و اين تفاهم بزرگ‌ترين اتفاق زندگي ماست.

همان‌طور كه همسرت گفت به نظر  خيلي آدم سختي نيستي؟

سيامك: نه نيستم. بعضي از دوستان مي‌گويند من آدم بداخلاقي هستم اما فكر مي‌كنم با من شوخي مي‌كنند. چون مي‌دانم بد اخلاق نیستم.

طناز: اخلاق‌هاي بد داري... اما بداخلاق نيستي (مي‌خندد).

متولد چه ماهي هستي؟

سيامك: مرداد

مي‌گويند مردادي‌ها وقتي عصباني مي‌شوند مي‌توانند توفان به پا كنند؛ با اين قضيه موافقي؟

سيامك: من به طالع‌بيني اعتقاد ندارم.شايد در گذشته اينطور بودم اما الان ياد گرفته‌ام عصبانيتم را كنترل كنم.

البته شنيده‌ام كه مي‌گويند معقول‌ترين ماه تولد براي مردها مرداد است چون نماد اين ماه، شير است. شير هم سلطان است و از اين حرف‌ها... .

من و امير ژوله (نويسنده ويلاي من) مردادي هستيم با فاصله 12 سال و هر 2 سال ميمون به دنيا آمده‌ايم. امير خيلي به طالع‌بيني اعتقاد دارد اما من واقعا نمي‌دانم تفاوت متولد مرداد با خرداد در چيست. البته ژوله هر روز اين مسائل را با من مرور مي‌كند.

به نظر سيامك يك تجرد ذهني و يك درون كودكانه دارد؛ كنار آمدن با اين مسئله سخت نيست؟

طناز: اين مسئله درهر دوي ما وجود دارد شايد به همين دليل است كه همديگر را درك مي‌كنيم.

سیامک تو به طور معمول هميشه از اتفاقات به وجد مي‌آيي و هيجان‌زده مي‌شوي. مي‌خواهم بدانم ماجراي ازدواج هم در راستاي اتفاقات هيجان‌انگيز زندگي‌ات بوده است؟

سيامك: به هر حال قبول مسئوليت همراه با دلهره اوليه است؛ قبول مسئوليت و جدا شدن از يك نوع زندگي و شروع يك زندگي جديد هيجان خاص خودش را دارد. مهم‌تر از همه اينكه شما نمي‌دانيد چه اتفاقي خواهد افتاد و چه چيز پيش رويتان است. فكر مي‌كنم همين بي‌خبري از اتفاقات آينده به خودي خود موضوع را جالب‌تر مي‌كند.

طناز: به نظرم هر كسي به يك سرنوشت خوب فكر مي‌‌كند اما در ذهنش جزئيات وجود ندارد كه بداند چه اتفاقي مي‌افتد.همين وجود نداشتن جزئيات كه تصوري از آن نداريد، يك هيجان به وجود مي‌آورد.

وقتي موضوع ازدواج شما جدي شد آيا با شخصيت حقيقي سيامك روبه‌رو شدي يا آدمي كه بازيگر است و مشهور و...؟

طناز: خود واقعي او با سيامك تلويزيون فرق آنچناني ندارد. سيامك اصلا تحت تاثير معروفيت قرار نمي‌گيرد خود واقعي‌اش هم هماني است كه مي‌بينيد. البته قبل از ازدواج نگران اين قضيه بودم چون هميشه زندگي آرام و عادي را دوست داشتم. فكر مي‌كردم ممكن است شغل او روي زندگي خصوصي ما تاثير بگذارد اما اصلا اينطور نيست. اساسا زندگي با يك بازيگر شايد براي هر كسي خوشايند نباشد به خصوص براي كسي كه يكي از طرفين معروف باشد اما سيامك كسي است كه به هيچ‌وجه تحت تاثير محبوبيتش قرار نمي‌گيرد و چون سبك زندگي سيامك اينطور بود ما توانستيم زندگي مشترك‌مان را شروع كنيم.

سيامك: من هنوز بعد از 18 سال كار كردن فكر نمي‌كنم بازيگري شغل من است. فكر مي‌كنم خب يك كاري هست مي‌روم بازي مي‌كنم و برمي‌گردم. اعتقادي نداريم كه بازيگري مي‌تواند شغل كسي باشد.

شايد يكي از دلايل طولاني بودن ارتباط كاري‌ات با مهران مديري و اينكه گروه را عوض نكردي همين محتاط بودن توست.

سيامك: اين مسئله دليلي بر اينكه من آدم ريسك‌پذيري نباشم، نيست. من بيشتر فكر مي‌كنم كه موفقيت كدام طرف است. ما 10 سال است با هم كار مي‌كنيم و موفق هم بوده‌ايم. چرا عوضش كنم؟

حساب  و كتاب و مديريت مالي خانواده‌ با كدامتان است؟

طناز: زندگي ما حساب و كتاب ندارد. نه من اهل كنترل وحساب و كتابم، نه سيامك. در واقع هيچ كدام‌مان اهل دو دو تا چهار تا نيستيم. به نظرم آدم بايد از زندگي لذت ببرد البته هيچ كدام اهل بريز و بپاش و ولخرجي‌هاي آنچناني نيستيم اما در لحظه اگر دلمان بخواهد كاري انجام دهيم آن را از خودمان دريغ نمي‌كنيم. اهل نقشه كشيدن نيستم به هر حال رؤياپردازي كه همه آدم‌ها دارند را داريم ولي اينطور نيست كه به خاطر اين رؤياها زندگي‌مان را متوقف كنيم.


هنوز هم عادت سرگرم شدن با بازي‌هاي كامپيوتري را داري؟

سيامك: بله، همسرم هم اين عادت را حتي تا حدي بيشتر از من دارد.

پس زدي تو خال!

سيامك: بله، خوشبختانه من و همسرم در مورد بازي‌هاي كامپيوتري و با هم تفاهم داريم.

با هم مسابقه هم مي‌دهيد؟

طناز: نه هر كسي با كامپيوتر خودش بازي مي‌كند.

خيلي خوب است كه علاقه‌مان مشترك است. البته در مورد بيشترين چيزي كه با هم تفاهم داريم فيلم ديدن‌مان است فقط با يك اختلاف سليقه.

اين اختلاف سليقه در چيست؟

طناز: سيامك فيلم علمی-تخیلی دوست دارد و من به فیلم ملودرام علاقه دارم.

آخرين فيلم اكشني كه ديدي چه بود؟

سيامك: اسكاي فال. البته از ديدن جانگوی رها شده تارانتينو هم خيلي لذت برديم. تارانتينو مي‌تواند همیشه آدم را متعجب كند.

گاهی بین مریض هم کار قبول می‌کنم

آيا وقت كافي براي همنشيني و فيلم ديدن داريد يا بيشتر درگير كار هستي؟

سيامك: اصولا در اين 12 سال خيلي كار شبانه نداشتيم. كارهاي ما به صورت روتين از 11-10 شروع مي‌شود تا 9-8 شب.

مگر تو فقط با مهران كار مي‌كني؟

سيامك: وقتي با مهران كار مي‌‌‌كنم پروژه ديگری را قبول نمي‌كنم. البته گاهي بين مريض كار تئاتر قبول مي‌كنم آن هم تئاتر گروه سايه كه آقاي حداد ارجمند و خانم رشيدي، خانم فرشادجو و خانم پناهي‌ها در آن هستند. در واقع فقط زير بار مسئوليت كار تئاتر گروه خودمان مي‌روم.

پس كارتان طوري نيست كه همسرتان تنها بماند. معمولا شب‌كار نيستيد؟

سيامك: 4-3 ماه اول ازدواج‌مان 4 ماه اجرا تئاتر«آمديم، نبوديد، رفتيم» داشتيم. پنجشنبه، جمعه‌ها هم دو سئانس نمايش داشتيم و من تا ساعت يك شب خانه نمي‌رفتم.

اولین باری که سیامک را دیدید ، کجا بود؟

در منزل  دوست مشترکمان

 وقتی سیامک را از تلویزیون می دیدی هیچ وقت فکر  می کردی یک روز ازدواج کنی؟

طناز: اصلا ... (با خنده)

به سه نفره شدن زندگي‌تان فكر كرده‌اید؟

سيامك: نه فعلا به بچه‌دار شدن فكر نمي‌كنیم.

كاراكتر سيامك خيلي به كاراكتر پدر نزديك نيست. در كل علاقه‌اي به بچه‌دار شدن داريد؟

طناز: بچه‌دار شدن مسئوليت سنگيني است. به نظرم بايد با برنامه‌ريزي مفصل بچه‌‌دار شد.

در همه جاي دنيا بچه‌دار شدن سلبريتي‌ها مبحث روز است.

طناز: امكانات آنها را نمي‌توان با شرايط ما يكي كرد. فكر مي‌كنم در اين هواي آلوده بچه‌دار شدن به صلاح نيست اما اگر امكانات بزرگ كردن بچه وجود داشته باشد بچه‌دار شدن واقعا زيباست.

خدارا شکر آتش نشان نشدم

بنابراين از آسيب‌هاي معمول شغل بازيگري در امان هستيد.

سيامك: به نظر من نمي‌‌توان گفت آسيب. يك پليس و آتش‌نشان هم شيفت شب‌كاري دارند يا حتي كسي كه در پالايشگاه نفت كار مي‌كند ممكن است يك ماه نتواند به خانه‌اش سر بزند... البته خدا را شكر مي‌كنم كه طي اين سال‌ها ساعت كاري روتيني داشته‌ام و درگير اين  چيزهايي كه شما مي‌گوييد نبودم.

طناز: من فكر مي‌كنم كسي كه شريك زندگي‌اش را انتخاب كرده است بايد اين شرايط را هم قبول كند و چيزهايي مثل ساعت كاري نامنظم نبايد مشكل‌ساز شود. قاعدتا طرف با چشم باز ازدواج كرده است و بعدها نبايد قبول شرايط برايش سخت باشد.

تحصيلات شما چيست؟

طناز: دو مدرك دارم. يكي ليسانس معماري داخلي و ديگري مدرك معادل ليسانس برنامه‌‌نويسي كامپيوتر.

به نظر مي‌آيد علاقه‌تان به معماري داخلي است؟

طناز: بله.

اصالتا كجايي هستيد. در كدام منطقه بزرگ شده‌ايد؟

طناز: تهران. در منطقه ديباجي و دروس بزرگ شده‌ام.

و شما...

سيامك: من بچه خيابان بهار شيراز هستم.


قبل از اينكه وارد دنياي بازيگري شوي چه كار مي‌كردي؟

سيامك: من خيلي وقت‌‌ها با پدرم كار مي‌كردم. كار در مورد فرش و گليم و توليدات آن هميشه مورد علاقه‌ام بوده. در حال حاضر هم اين كار را دنبال مي‌كنم. البته آن وقت‌ها كه محصل بودم به پدرم كمك مي‌كردم اما نه به عنوان شغل... اصولا تمام كساني كه پدرشان در بازار تهران كار فرش يا صادرات داشتند يك دوره‌اي با پدر كار كرده‌اند. حالا بعضي‌ها جذب كار شده‌اند، بعضي‌ها سراغ كارهاي ديگر رفته‌اند. همين رفت و آمد‌ها باعث شد از بچگي نسبت به صنعت فرش شناخت كافي پيدا كنم.

تعلق خاطر هر دو شما به معماري داخلي در آشنايي و تصميم ازدواج‌تان تاثير داشت؟

سيامك: نه، بعد از ازدواج‌مان همسرم توجه من را به معماري داخلي جلب كرد. خب من كار خودم را داشتم و به كاري ديگر فكر نمي‌كردم. پشتكار همسرم باعث شد يك گالري افتتاح كنيم و لوازم قديمي را جمع‌آوري كرديم و براي فروش گذاشتيم. يكي از دوستان من، آقاي محسن موسوي كه از قديمي‌هاي اين كار هستند و به همراه پدرشان شاهنامه را روي فرش آوردند كه به نوبت در تمام موزه‌هاي دنيا به نمايش گذاشته مي‌شود، پيشنهاد اين كار را به من دادند و ما با هم اين كار را شروع كرديم. در واقع كمك ايشان عامل اصلي شد براي اينكه ما «پچ‌ورك»‌ها را توليد كنيم و بفروشيم.

كمي راجع به پچ‌ورك برايمان توضيح بده.

سيامك: بازيابي تكه‌هاي فرش‌هايي است كه پوسيده‌اند، چيزي كه به‌نظر مي‌رسد ديگر به درد نمي‌‌خورد. اين تكه‌هاي فرش كنار هم دوخته مي‌شوند و به پشت آن چسب زده مي‌شود.

درواقع قطعه‌اي از نبوك به آن وصل و شيرازه‌كاري شده و آماده فروش مي‌شود. به صورت صنعتي نمي‌توان روي پچ‌ورك كار كرد فعلا به صورت كارگاهي آن را پيش مي‌بريم. نكته جالب اين است كه پچ‌ورك‌‌ها كنار وسايل قديمي كه ما جمع‌آوري كرده‌ايم خودشان را نشان مي‌دهند و از ابتدا تصميم نداشتيم كه اينها را با هم براي فروش بگذاريم. در واقع علاقه همسرم به لوازم قديمي مثل مبلمان و تابلوهاي قديمي باعث ايده اوليه راه‌اندازي گالري ما شد.
ايده اوليه اين كار از كجا آمد؟

طناز: من 4 سال كار معماري داخلي انجام دادم. هر وقت براي خريد وسایل برای مشتری‌ها مي‌رفتم درك نمي‌كردم كه چرا بايد همه وسايل را چيني يا آمريكايي بخرم. اين كار را شروع كرديم كه از كارهاي خودمان استفاده كنيم. اگر از وسايل قديمي در خانه‌هايمان استفاده كنيم خانه‌هايمان يك اصالت به خود مي‌گيرد. من دوست دارم يك كارگاه داشته باشم كه در سال آينده حتما آن را راه‌اندازي كنيم. ما فعلا در مرحله شروع كار و آزمون و خطا هستيم.

سيامك چقدر كمكت بود؟

طناز: من و سيامك با هم اين كار را شروع و در راستاي هم حركت كرديم. هم سيامك براي كار انرژي گذاشت و هم من. شروع كار با من بود چون سيامك آدم صبوري است كه دوست دارد راجع به همه چيز حسابي فكر كند اما من آدم عجولي هستم. سيامك همه جوانب كار را بررسي و بعد آن را شروع مي‌كند در صورتي كه من اصلا اينطور نيستم.

چقدر چهره شناخته‌شده سيامك توانست به جمع‌آوري  مجموعه شما كمك كند؟

طناز: اين مسئله خيلي به ما كمك نكرد. ما از اعتبار  و شهرت سیامک استفاده نكرديم. يك روال كلي كار وجود داشت كه هر كسي بايد اين مراحل را مي‌گذراند.

سيامك: خود به خود شايد چهره بودن من بتواند به سرعت گرفتن ديده شدن گالري ما كمك كند اما هيچ اصراري به اين اتفاق نداريم.

چطور كسي مي‌تواند هم به گرامافون علاقه داشته باشد و هم آي‌پد؟

طناز: به نظرم در وسايل قديمي كاراكتري وجود دارد كه شما در وسايل جديد نمي‌‌بينيد. كاري كه سيامك در پچ‌ورك انجام داده يك كار جديد است كه از دل يك كار قديمي درآمده است. تكه‌هاي فرش‌هاي قديمي را تبديل به يك كار جديد با رنگ‌آميزي كرده‌ايم كه بيشتر با دکوراسیون امروز همخواني دارد. مثل درهاي قديمي كه الان تبديل به ميز شده‌اند. البته اين گالري هنوز به آن ايده‌آلي كه ما مدنظر داريم، تبديل نشده است.

در واقع مانيفست كاري شما اين است كه آثار قديمي را به مدرن تبديل كنيد؟

طناز: يكسري از وسايل به بازسازي احتياج دارد. آنها را بازسازي مي‌‌كنيم. بعضي‌ها را هم تبديل به يك وسيله جديد و مدرن‌تر مي‌كنيم.

خيلي از آدم‌ها ترس از نزديك شدن به گالري شما را دارند. فكر مي‌كنند قيمت‌هاي نجومي عتيقه‌جات روي وسايل گالري شما هم وجود دارد، اين ذهنيت درست است؟

سيامك: اصلا اينطور نيست. ممكن است مردم بروند يك مبلمان تركي يا چيني را به اسم ايتاليايي بخرند و قيمت خيلي بالايي پرداخت كنند، واقعيت اين است كه قيمت وسايلي كه ما در گالري داريم واقعا مناسب است و اقشار متوسط به راحتي مي‌توانند اجناس ما را خريداري كنند.

اين تغييرات اقتصادي روي کار شما هم تاثير گذاشته است؟

سيامك: بله. فكر مي‌كنم فعلا خريد اين اجناس در اولويت خريد مردم نيست. مردم فكر خريد اجناس ضروري‌تر هستند. ترجيح مي‌دهند فعلا پول‌شان را صرف خريد اينطور وسايل نكنند. البته ما فروش خودمان را داشته‌ايم منتها موضوع تورم و بالا و پايين‌هاي اقتصادي را حس كرده‌ايم.

از چه زماني ديده شدي و مردم ديگر تو را در خيابان مي‌شناختند؟

سيامك: خدا را شكر خيلي آهسته‌آهسته اين اتفاق افتاد و با شيب نرمي اين اتفاق براي من به وجود آمد اما از سريال هتل سال 78 كم‌كم شناخته شدم.

يادت مي‌آيد اولين‌باري كه سيامك را در تلويزيون ديدي كدام سريال بود؟

طناز:  سريال پاورچين

با اين میل به دوري از سر و صدا چرا نمي‌رويد بيرون از تهران؟

سيامك: فكر مي‌كنم تمام مردمي كه در تهران درگير ترافيك‌هاي مدام شهري هستند دنبال يك آرامش نسبي هستند تا بتوانند براي مدتي از حجم صدا فرار كنند. ما ناخودآگاه ذهن خسته‌اي داريم. كاري نكرده‌ايم ولي خسته مي‌شويم كه اين به دليل آلودگي صوتي است اما يادمان مي‌رود چقدر رانندگي كرده‌ايم، چقدر صدا شنيده‌ايم، چقدر دود به حلق‌مان رفته است... بي‌جهت هميشه خسته‌ايم. مثل اين است كه شما را در جايي بنشانند و دائما بوق بزنند يا زمين را با مته سوراخ كنند. ذهنتان خسته مي‌شود. خستگي فقط جابه‌جا كردن چيزي يا دويدن نيست؛ بنابراين فكر مي‌كنم همه مردم دنبال جايي مي‌گردند كه كمي آرامش پيدا كنند. ما به طور نسبي اين آرامش را در اين خانه ايجاد كرده‌ايم.

طناز: خيلي وقت‌ها فكر مي‌كردم كاش مي‌توانستيم به جايي نزديك تهران نقل مكان كنيم. البته منظورم لواسان نيست مي‌گويم اطراف تهران همه ذهن‌ها مي‌رود به سمت لواسانات اما متاسفانه ما عادت كرده‌ايم خودمان را با امكانات تهران تطبيق دهيم.

به نظر من تهران جاي زندگي نيست. من آدمي هستم كه از تنهايي بدم مي‌آيد و خيلي اهل معاشرت هستم اما هرچه مي‌گذرد بيشتر به تنهايي و خلوت فكر مي‌كنم.

نكته جالب اين است كه تو رفتارهاي بقيه سلبريتي‌ها را نداري. اساسا چيزي در ذهنت طراحي نمي‌كني كه بخواهي چطور رفتار كني.

سيامك: نمي‌فهمم الگوي رفتار سلبريتي در مملكت ما چيست؟ آيا قانوني وجود دارد؟ خب خيلي از مردم خودشان را مي‌‌گيرند طبيعي است كه بعضي از سلبريتي‌ها هم همين رفتار را داشته باشند. شايد بعضي‌ها دوست داشته باشند يك گاردي داشته باشند. بعضي‌ها يك سپري براي خودشان مي‌سازند كه از حاشيه دور باشند که خود سپر تبديل مي‌شود به حاشيه. خود آن رفتار تبديل مي‌شود به حاشيه. نه اينكه عاشق حاشيه و باشند نه. معلوم است كه كسي دنبال حرف و حديث نمي‌گردد.

اما چيزي كه وجود دارد اين است كه شهرت تبعاتي با خود مي‌آورد مثل نگاه از بالا به پايين به ديگران يا مورد توجه قرار گرفتن. ممكن است شما درگير اين مسائل نباشي اما اين غرور خواه ناخواه براي خيلي‌ها به وجود مي‌آيد.
سيامك: به نظرم اعتمادبه‌نفس با غرور  فرق مي‌كند. ممكن است يك نفر با خود فكركند، من كاري انجام دادم كه ديگران تشويقم كردند و از اين بابت به خودش ببالد. اما اينكه اعتمادبه‌نفس به تو حس برتري بدهد را درك نمي‌كنم. نكته اين است كه ما با فرهنگ ايراني زندگي مي‌كنيم و فرهنگ ما اجازه نمي‌دهد كه بخواهي براي بقيه قيافه بگيري.

ولي ستاره‌هاي سينما يا موسيقي حتي حاضر نيستند كنار همديگر بايستند و با هم عكس بگيرند.

سيامك: علت اينكه 12 سال با گروه مهران مديري كار مي‌كنيم همين مسئله است، ما يك تيم هستيم.

اما خيلي از بازيگرهاي تيم‌تان از شما جدا شدند مثل شفيعي‌جم و جواد رضويان.

گروه ما ستاره لازم ندارد. مردم بازيگرها را ستاره‌دار مي‌كنند. من هر آدمي را در شرايط خودش مي‌سنجم. مگرچه اتفاقي مي‌افتد، آخر اين راهي كه ما مي‌رويم كجاست؟ همه ما بازنشسته مي‌شويم. بالاخره بايد طوري رفتار كني كه چند سال بعد كه خانه‌نشين شدي 4 نفر جواب سلام تو را بدهند. نمي‌گويم من آدم دورانديشي هستم ولي به آخرش فكر مي‌كنم. دوست دارم 2 نفر هم باشند كه در دوران بازنشستگي‌ام به من احترام بگذارند. همه احترام‌ها كه نبايد براي الان ما باشد.

خانم هادیان به نمايش و بازيگري علاقه نداريد؟

طناز: نه. من روي بازيگري را ندارم. به هنر علاقه دارم اما دوست دارم تماشاچي باشم نه بازيگر.

از بين كارهاي سيامك كدام يك را بيشتر دوست داشتي؟

طناز: پاورچين را. سيامك شخصيت بامزه‌اي در آن سريال داشت.

شما نقش سيامك در ويلاي من را دوست داري؟

طناز: خيلي زياد.

دوگانگي آدمي كه بي‌عرضه است اما در عين حال زرنگ هم هست در نقشت وجود دارد.

سيامك: بله نقشم يك كاراكتر قالتاق مظلوم است.

طناز: صداي خيلي جذابی هم دارد.

به نظر مي‌رسد نقش تو نسبت به نقش‌هاي قبلي نقش كوتاهي است؟

سيامك: بله. ولي هيچ منطقي در داستان وجود ندارد كه من و مهران يكدفعه وارد خانه مشكات شويم. در آينده اتفاقات خيلي جذابي براي كاراكترها پيش مي‌آيد. ورود هادي كاظمي و عارف لرستاني هم به داستان سريال اتفاق شيريني است.

شما چقدر كارهايي كه سيامك در آن بازي كرده است را دنبال كرده‌ايد؟

طناز: قهوه تلخ و قسمت‌هايي از شب‌هاي برره و مرد هزارچهره را ديدم.

فيلمبرداري پروژه ويلاي من تا چه زماني ادامه دارد؟

سيامك: تا اواسط خرداد

شرايط اقتصادي روي بودجه پروژه تاثير منفي گذاشته؟

 خب پروژه به صورت خصوصي ساخته مي‌شود و مشكل مالي وجود ندارد.

مهران مديري مي‌گفت اگر ويلاي من با اقبال عمومي مواجه نشود ممكن است آخرين كاري باشد كه گروه شما انجام مي‌دهد.

سيامك: خدا را شكر شرايط خوب است. جايزه اول ويلاي من تحويل داده شد. فكر مي‌كنم اعتمادسازي ابتدايي كه بايد انجام مي‌شد، شكل گرفت. شركت گلرنگ با تمام وجود تلاش كرد و اعضاي آن صد درصد به تمام تعهدات‌شان عمل مي‌كنند.

تا حالا پيش آمده كه مردم در خيابان تو را ببينند و از تو درباره قهوه تلخ بپرسند؟

سيامك: بله؛ خيلي اين اتفاق مي‌افتد. از من مي‌پرسند چرا قهوه تلخ به اتمام نرسيد.

نمي‌پرسند كه داستان قهوه تلخ كجا ختم مي‌شود.

سيامك: اين سؤال را راجع به همه كارها مي‌پرسند (مي‌خندد). اما فقط يك قسمت از قهوه تلخ باقي مانده كه ما آن را فيلمبرداري نكرده‌ايم. دو قسمت از آن هم ضبط شده كه دی‌وی‌دی‌های آن منتشر نشده است. اميدم اين است كه پروژه قهوه تلخ به اتمام برسد به هر حال هركدام از ما 3 سال و نيم براي آن زحمت كشيديم.

فكر نمي‌كني اميد واهي داري؟

سيامك: اصلا دوست ندارم به اين فكر كنم كه قهوه تلخ به پايان نمي‌رسد.

راجع به جوايز هم از تو سؤال مي‌كنند؟

سيامك: ما که در قهوه تلخ بازي مي‌كرديم نبايد جايزه بدهيم. من در آن پروژه شراکتی نداشتم. ما هم مثل شما نمي‌دانيم چه اتفاقي افتاده است.

خودت هم به دليل منطقي نمي‌رسي كه چرا قسمت آخر آن سريال ضبط نشد.

سيامك: واقعا هيچ  دليل منطقي براي آن ندارم. فقط يك هفته به پايان پروژه مانده بود.
 
 
جزئیاتی از زندگی خصوصی سیامک انصاری و همسرش

یک سال از ازدواج سیامک انصاری می گذارد و در این یک سال وقایع متفاوتی برای او شکل گرفته است. انصاری که پای ثابت مجموعه های مهران مدیری است در گفت وگو با ایده آل از زندگی مشترکش گفته است. اهم صحبت های انصاری و همسرش را می توانید در ادامه بخوانید:

سیامک: ازدواج که به فکر کردن ربطی ندارد. به نظرم اتفاقی است که ممکن است در هر سنی پیش بیاید. فکر نمی کنم کسی برنامه ریزی خاصی برای ازدواج داشته باشد مگر آن افرادی که شغل شان ازدواج است. ولی به هر حال ممکن است هر کسی زمانی در ذهنش داشته باشد که تصمیم بگیرد زود ازدواج کند یا دیر. من هیچ موعد ذهنی ای نداشتم. در واقع بعد از ازدواجم به این موضوع که  می گویند باید وقتش برسد و این اتفاق باید پیش بیاید و سرنوشت است که برای تو تصمیم بگیرد اعتقاد پیدا کردم؛ به خدا.

طناز: سیامک دوست یکی از دوستان خانوادگی ما بود. ما چند بار همدیگر را دیده بودیم. من هم مثل سیامک هیچ برنامه ریزی برای ازدواج نداشتم. به نظر من ازدواج یک مقوله حسی است. یک احساس است که باید در درون فرد به وجود بیاید. زندگی متاهلی هم احساس مسئولیت است هم حس علاقه ... در کل مجموعه ای از وظایف و احساسات است که باید پذیرفته شود.

طناز: سیامک آدم سخت و پیچیده ای نیست. کسی است که می توان کنارش احساس خوشحالی کرد. او همه آدم ها را درک می کند. مسئولیت پذیر است. واقعیت این است که آن چیزهایی که در زندگی دنبالش می گشتم در سیامک پیدا کردم. نمی گویم همه چیز بی عیب و نقص است اما در کل به هدف هایی که در زندگی می خواستم رسیده ام. در همه شرایط با من همراهی می کند و این اتفاق برای من لذتبختش است.

سیامک: من متولد مرداد هستم. شنیده ام که می گویند معقول ترین ماه تولد برای مردها مرداد است چون نماد این ماه، شیر است. شیر هم سلطان است و از این حرف ها ... من و امیر ژوله مردادی هستیم با فاصله 12 سال و هر 2 سال میمون به دنیا آمده ایم. امیر خیلی به طالع بینی اعتقاد دارد اما من واقعا نمی دانم تفاوت متولد مرداد با خرداد در چیست. البته ژوله هر روز این مسائل را با من مرور می کند.

سیامک: قبول مسئولیت همراه با دلهره اولیه است؛ قبول مسئولیت و جدا شدن از یک نوع زندگی و شروع یک زندگی جدید هیجان خاص خودش را دارد. مهم تر از همه اینکه شما نمی دانید چه اتفاقی خواهد افتاد و چه چیز پیش رویتان است. فکر می کنم همین بی خبری از اتفاقات آینده به خودی خود موضوع را جالب تر می کند.

طناز: به نظرم هر کسی به یک سرنوشت خوب فکر می کند اما در ذهنش جزئیات وجود ندارد که بداند چه اتفاقی می افتد. همین وجود نداشتن جزئیات که تصوری از آن ندارید، یک هیجان به وجود می آورد.

طناز: سیامک اصلا تحت تاثیر معروفیت قرار نمی گیرد خود واقعی اش هم همانی است که می بینید. البته قبل از ازدواج نگران این قضیه بودم چون همیشه زندگی آرام و عادی را دوست داشتم. فکر می کردم ممکن است شغل او روی زندگی خصوصی ما تاثیر بگذارد اما اصلا اینطور نیست. اساسا زندگی با یک بازیگر شاید برای هر کسی خوشایند نباشد بخصوص برای کسی که یکی از طرفین معروف باشد اما سیامک کسی است که به هیچ وجه تحت تاثیر محبوبیتش قرار نمی گیرد و چون سبک زنگی سیامک اینطور بود ما توانستیم زندگی مشترکمان را شروع کنیم.

سیامک: وقتی با مهران کار می کنم پروژه دیگری را قبول نمی کنم. البته گاهی بین مریض کار تئاتر قبول می کنم آن هم تئاتر گروه سایه که آقای حداد ارجمند و خانم رشیدی، خانم فرشادجو و خانم پناهی ها در آن هستند. در واقع فقط زیر بار مسئولیت کار تئاتر گروه خودمان می روم.

سیامک: قبل از اینکه وارد دنیای بازیگری شوم با پدرم کار می کردم. کار در مورد فرش و گلیم و تولیدات آن همیشه مورد علاقه ام بوده. در حال حاضر هم این کار را دنبال می کنم. البته آن وقت ها که محصل بودم به پدرم کمک می ‎کردم اما نه بعنوان شغل... اصولا تمام کسانی که پدرشان در بازار تهران کار فرش یا صادرات داشتند یک دوره ای با پدر کار کرده اند. حالا بعضی ها جذب کار شده اند، بعضی ها سراغ کارهای دیگر رفته اند. همین رفت و آمدها باعث شد از بچگی نسبت به صنعت فرش شناخت کافی پیدا کنم.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1899
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 303
  • بازدید امروز : 220
  • باردید دیروز : 794
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 220
  • بازدید ماه : 15,042
  • بازدید سال : 66,739
  • بازدید کلی : 2,186,640